چهارشنبه، مرداد ۰۹، ۱۳۹۲

سالهای وبا: محمود رفت...

...
سرانجام محمود احمدی نژاد به پایان دوره ریاست جمهوری خودش رسید. هشت سالی که برای همه چه در ایران و چه خارج از آن خیلی بد گذشت، هشت سال ناراحتی، هشت سال بدبختی، هشت سال وبا... چقدر این هشت سال سخت بود. داشتم با خودم فکر می کردم آیا روزی بود که ما خودمان را بخاطر داشتن یک چنین رئیس جمهوری سرزنش نکرده باشم، نه...!
امیدوارم این هشت سال دیگر هیچگاه برای من و هیچ ایرانی تکرار نشود، "این هشت سال وبا..." و اشخاص نادانی چون محمود احمدی نژاد و دار و دسته های نیویورکیش برای همیشه به زباله دانی تاریخ سپرده شوند.
در ضمن الان روحانی که همه به او به چشم فرشته نجات می نگرند در حقیقت در نقش مداد پاکنی هست که باید مشق های غلط آقای ا.ن رو یکی یکی پاک کند.
.
.
.

جمعه، مرداد ۰۴، ۱۳۹۲

باز هم باران

باز باران با ترانه، با گهرهای فراوان
می چکد بر بام خانه
یادم آرد روز باران گردش یک روز دیرین
خوب و شیرین
توی جنگلهای گیلان
آه گیلان، آه گیلان، آه گیلان...

.
.
.

دوشنبه، تیر ۳۱، ۱۳۹۲

قضیه مارته دبرا دالل نروژی و آچار فرانسه حقوق بشر

قضیه مارته دبرا دالل نروژی هم برای خودش داستانی شده. پلیس دوبی ادعا میکنه که این زن رابطه جنسی خارج از چارچوب ازدواج داشته و بایستی طبق قانون کشور مجازات بشه. درستی یا غلطی این خبر برای من اصلا مهم نیست. ولی بینندگان عزیز توجه فرمایید :)، وقتی پلیس دبی یک ایرانی رو به جرمی در این کشور دستگیر میکنه، مثالش رو هم حتما خودتون بارها شنیدید، اونوقت همین رسانه های غربی به طرفداری از اونها تو بوق و کرنا می کنن و حق هم با پلیس دوبی هست (البته پلیس دوبی اینجا تنها یک مثال هست، ارزش دیگری ندارد) اما و تنها اما اگر زنی نروژی به جرم زنا در دوبی دستگیر بشه انوقت اشتباه از پلیس دوبی هست.
حقوق بشر، قوانین اسلامی، مردم عقب مونده خاورمیانه، و هزار رو یک بهانه های واهی رو استفاده میکنن تا بیگناهی شهروند خودشون رو نشون بدن. پلیس دوبی همون پلیسه. بسته به اینکه ایرانی باشی یا نروژی یا بطور کلی جهان غیر سومی انوقت قضیه خیلی فرق میکنه. کلا این رو می خوام بگم که این آچار فرانسه حقوق بشر ظاهرا گره رو از پیچ و مهره غربیها رو باز میکنه، مال ما رو تا خرخره می بنده.
.
.
.

شنبه، تیر ۲۹، ۱۳۹۲

توصیه ای به آقای روحانی: فرار مغزها

این روزها کمی ذهن معیوب من درگیر یکسری مسایل حاشیه ای شده، چیزی به نام فراز مغزها...
اینکه در سال چقدر از آدمهای تحصیل کرده از کشور خارج می شن و یحتمل کسی از اونها هم برنمی گرده برای خیلی ها  آزاردهنده هست. اینها کسانی هستند که هرکدومشون ارزش زیادی برای مملکت دارن و می تونن کارهای بزرگی برای کشور انجام بدن. ولی متاسفانه به دلیل اوضاع بد زندگی خیلی ها فرار رو بر قرار ترجیح میدن. با هرکی که از ایران دوست میشی بعد از یکی دو تا ایمیل ازت می پرسه که چطور میشه اومد اونطرف. انگار اومدن به این ور آب مد شده. این یعنی اینکه هر کی درسش تموم می شه و یا اینکه فرصتی برای اومدن پیدا می کنه بطور جدی بهش فکر میکنه و در اولین فرصت باروبندیلش رو جمع میکنه که فقط تو اون مملکت نباشه.
البته تا اندازه ای هم حق دارن. این روزها  در ایران داشتن یک زندگی کمی خوب بسیار سخت و دشوار هست. هزینه های کمر شکن روزانه و انتظارات زوار در رفته اطرافیان مجال فکر کردن به ماندن در کشور رو از آدم می گیره. 
ولی سوال اینجاست که بالاخره چه کسی باید این مملکت رو درست کنه. آیا این درسته که آدمهای خوب خوب ازین مملکت برن. با رفتن این سرمایه ها چه کسی جای اونها رو میگیره؟ 
عاقبت این مهاجرتها این خواهد بود که کشور با قحطی رجال مواجه خواهد شد و مدیریت کشور هم دست یکسری آدمهای کم تجربه و گاه بی تجربه خواهد افتاد و نتیجه آن همین هدر رفتن پول و ثروت ملی خواهد شد. 
توصیه دوستانه من به رییس جمهور جدید آقای روحانی این هست که ایشون در درجه اول بایستی فکری جدی به حال این روند بکند. روندی که سالهاست تبدیل به یک فرهنگ شده. فرهنگی که اگر شخصی درسش تموم شد حتما بایستی بذاره از کشور بره. 
صد البته رفتن به خارج و تحصیل اون ور آب ایرادی نداری. خیلی خوب هم هست. ولی برنگشتن و پشت سر رو نگاه نکردن، این ایراد داره. ایجاد بستر مناسب برای بازگشت این سرمایه ها از وظایف اصلی دولت هست.
گهگهاهی که با بعضی از دوستان در همین رابطه صحبت میکنم خیلیهاشون دلشون هنوز برای ایران و برگشتن میزنه ولی چون اینجا آینده ای برای خودشون نمی بینن حاظر به برگشتن نیستن. حداقل از نظر معیشتی که شامل داشتن یه خونه و زندگی آبرومندانه
.
آقای حسن روحانی در کنار همه برنامه هایی که برای آینده کشور در نظر گرفتین لطفا یه فکری هم برای فرار مغزها بکنین. یه کاری کنین که این همه قشر تحصیل کرده به مملکت برگردن، به خدا حیفه...!
.
.
.